شیطونی های کیان
بععععععله دیگه اژ قدیم گفتن بچه اگه شیطونی نکنه یه چیزیش هشت منم واسه اینکه به همه بفهمونم چیژیم نیشت این کارو کلدم و اینجولی شوار دوچلخم شدم مامی هم که در هل شلایطی آماده عکش گلفتنه ...
نویسنده :
عمه آنیتا
12:10
کوچولوی آواز خون
اینجانب کیان شیطون هشتم و لفتم رو مبل نشستم آواژ میخونم وااااای چقد عجیجم من ...
نویسنده :
عمه آنیتا
13:07
مرد بزرگ
به به به جاتون خالی عجب غژایی بود {ماهی و شیب زمینی که عاشقشونم} منم واسه خودم ملدی شدم و خودم واسه خودم غذا میکشم...که با این کارم مامی و بابی داشتن ذوق ملگ میشدن {البته عمه هم با دیدن عکشم داشت ذوق ملگ میشد} آخ آخ چقد ترشه مامی این چی بود به من دادی ...
نویسنده :
عمه آنیتا
23:44
11ماهگی نفسم
کیان جون
اینجا با مامی و بابی لفته بودیم دول دول منم از بش عاشق رانندگیم دیگه رفتم پشت فلمون نشستم ...
نویسنده :
عمه آنیتا
11:35
فردای روز تولد
دیلوز جشن تولد اهورا بود جاتون خالی خعععلی خوش گذشت دیشب ژیادمامانی رو اژیت نکلدم گفتم یه امشبو بزارم راحت باشه ولی دوباره از فلداش شیطونی هام شروع شد ...
نویسنده :
عمه آنیتا
14:41
بدون عنوان
شلام بچه ها من کیانم دوشت شما نی نی ها عمم تازه این وب رو بلام درستیده تا خاطراتمو توش بنویسه خععلی خوشحالم که به جمع شما دوسای گلم پیوشتم ...
نویسنده :
عمه آنیتا
14:33